24 شهريور 1389 / 6 شوال 1431 / 15 سپتامبر 2010


 

 
دكترعبدالحسين زرين كوب پژوهشگر، اديب ودانشمند پرآوازه عرصه تاريخ و ادبيات ايران روي درنقاب خاك كشيد. استاد زريين كوب همزمان با تحصيلات دانشگاهي به تحصيل علوم حوزوي پرداخت و سرانجام در عرصه فرهنگ، تاريخ، ادبيات و فلسفه صاحبنظرو عالمي برجسته شد. ايشان كتابهاي متعدد و ارزشمندي ازخود به يادگارگذاشته است. جملگي اين آثارازذهن روشن بود و پوياي استاد حكايت مي كند. اما استاد زرين كوب بيش ازهمه زمينه ها به تاريخ علاقمند بدو و هيچگاه مطالعه و تحقيق درباره تاريخ را رها نكرد. دوقرن سكوت ازآثارگران سنگ دكترزرين كوب محسوب مي شود كه بررسي اوضاع تاريخي ايران دردو قرن اوليه هجري قمري است. همچنين كتابهاي «تاريخ ايران بعد از اسلام، بامداد اسلام، كارنامه اسلام، تاريخ درترازو، تاريخ مردم ايران و با كاروان حلّه » ازديگرآثارارزشمند استاد عبدالحسين زرين كوب بشمارمي روند.
 
حكيم جهانگير خان قشقايي در سال 1208 ش (1243 ق) در يكي از روستاهاي اطراف شهرضا به دنيا آمد. وي در ابتدا مختصري درس خواند و علاوه بر در پيش گرفتن شاهنامه‏خواني، در نواختن تار استادي داشت. جهانگيرخان كه در چهل سالگي براي تكميل هنر نوازندگي به اصفهان رفت، ناگهان شوق فراگيري دانش در او بيدار شد و از زندگي ايلي دست كشيده، در مدرسه صدر اصفهان به فراگيري علوم ديني روي آورد. او در محضر استاداني همچون محمدرضا صهباي قمشه‏اي، ملاحسينعلي تويسركاني، ملاعبدالجواد حكيم خراساني و شيخ محمد حسين نجفي و... به شاگردي نشست و ديري نگذشت كه در حكمت، فلسفه، فقه، طب، رياضي و نجوم و... به استادي رسيد و در عرفان و اخلاق از سرآمدان روزگار خويش گرديد. حكيم جهانگيرخان از آن پس به تدريس مشغول شد و در طول چهل سال شاگردان بسياري از قبيل حضرات آيات: سيد حسين طباطبايي بروجردي، آقاضياءالدين عراقي، سيد ابوالحسن اصفهاني، محمد علي شاه آبادي، سيد حسن مدرس، حاج آقا رحيم ارباب، علامه محمد حسين فاضل توني، سيد محمد كاظم عصار و ده‏ها حكيم و عالم فرزانه ديگر از محضرش كسب فيض كردند. جهانگيرخان دانشمندي بود كه هم از علم و هم از اخلاق برخوردار بود. سراسر زندگي خود را در تجرد و قناعت زيست و هرگز جامه ايلي را به جز در هنگام نماز از تن خويش بيرون نكرد. سرانجام اين حكيم وارسته و عارف و فيلسوف در بيست و چهارم شهريور 1289 ش برابر با سيزدهم رمضان 1328 ق در 83 سالگي رخ در نقاب خاك كشيد و در قبرستان تخت فولاد اصفهان مدفون شد.
 
حبيب اللَّه نجومي در سال 1287، در شيراز و در خانواده‏اي به دنيا آمد كه از طرف پدر، بيشتر از مشاهير علم هيئت و نجوم بودند كه تقريباً طي سه نسل به استخراج و چاپ تقويم همت گماشته‏اند. حبيب اللَّه نجومي، خود، از نه سالگي رموز نجوم را از پدر آموخت و در هجده سالگي به استخراج و محاسبه تقويم پرداخت. پس از درگذشت پدر، نجومي اين كار را به تنهايي پي گرفت و در 1312 ش نخستين تقويم خود را انتشار داد. استاد حبيب اللَّه نجومي، ناشر سالنماي ايران، سرانجام در 24 شهريور 1366 در هفتاد و دو سالگي دار فاني را وداع گفت.
 
عمادالدين اسماعيل بن محمد بَعلَبكي معروف به ابن بردس در بعلبك، يكي از شهرهاي لبنان متولد شد. پس از تحصيل علوم مقدماتي در زادگاهش، به شهر دمشق رفت و از دانش علماي مشهور زمان خود، بهره‏هاي بسيار بُرد. او ضمن سفر به سرزمين‏هاي مختلف‏اسلامي، به تكميل تحصيلات خود اهتمام ورزيد و سپس به تدريس پرداخت. از ابن بردس كه به دين‏داري، صيانت نفس و حُسن خلق در ميان مردم شهره بود، آثاري به صورت خطي باقي مانده است كه كتاب "الاعلامُ في وَفَياتِ الاعلام" از آن جمله مي‏باشد.
 
آخرين جنگ‏هاي شاه عباس اول با امپراتوري عثماني، در سال‏هاي 1032 و 1034 ق بر سر تسخير بغداد بود. پس از مدتي نبرد، سرانجام بغداد به تصرف ايران درآمد و نيروهاي عثماني، شكست سختي را متحمل شدند. شاه عباس سپس به زيارت عتبات عاليات رفت و به تعمير ابنيه‏ي آن شهرها همت گماشت.
 
دوران سلطه 1200ساله امپراتوري روم برسرزمين يونان خاتمه يافت و يونان به تصرف محمد فاتح امپراتورعثماني درآمد. يونان از كشورهاي جنوبي شبه جزيره بالكان است. اين كشوردرقرن دوم قبل ازميلاد جزئي از امپراتوري روم بود ولي پس ازتجزيه دولت روم ضميمه امپراتوريبيزانس يا روم شرقي شد. سرانجام پس ازاضمحلال امپراتوري بيزانس دراواسط قرن15ميلادي يونان دراختياردولت عثماني قرار گرفت. گفتني است كه يونان درسال 1830ميلادي استقلال يافت.
 
كشورهاي نيكاراگوئه، السالوادور، كاستاريكا، هُندوراس و گواتمالا از نواحي ميانه قاره امريكاي مركزي هستند كه از اوايل قرن شانزدهم، تحت استعمار اسپانيا واقع شدند. از آغاز قرن نوزدهم، موج استقلال‏طلبي در اين مناطق آغاز شد و با به هم ريختن اوضاع داخلي اسپانيا و ضعف حكومت مركزي، مناطق مستعمره به سمت استقلال به پيش رفتند. سرانجام شورش‏هاي گسترده مردمي نتيجه داد و در 15 سپتامبر 1821، استقلال اين كشورها اعلام شد و همگي به جز السالوادور كه تا آن زمان يكي از ايالات گواتمالا بود، پس از استقلال به امپراتوري بزرگ مكزيك پيوستند. در سال 1823م، اين كشورها از امپراتوري مكزيك جدا شده و همراه با كشورهاي منطقه، اتحاديه ديگري را به نام فدراسيون ايالات امريكاي مركزي تشكيل دادند. اين اتحاديه نيز چندان دوام نيافت و در سال 1839 از هم گسيخت. پس از فروپاشي اين اتحاديه، هر يك از كشورها به استقلال كامل دست يافته و حكومتي مركزي تشكيل دادند.
 
هُندوراس در امريكاي مركزي و در همسايگي گواتمالا، نيكاراگوئه، السالوادور و در سواحل اقيانوس آرام و درياي كارائيب قرار دارد. اين سرزمين تا قبل از ورود اسپانيائي‏ها در اوائل قرن شانزدهم، محل سكونت اقوام گوناگوني چون مايا و لنكا بود و با ورود استعمار اسپانيا، اين سرزمين به دليل سواحل عميق آن، هُندوراس ناميده شد كه به معناي اعماق مي‏باشد. تسلط اسپانيا تا سال 1821م ادامه داشت. در 15 سپتامبر اين سال، كل منطقه به استقلال از اين كشور دست يافتند و به صورت يك فدراسيون درآمدند كه تا سال 1838 دوام يافت. با انحلال فدراسيون مزبور، همه كشورها و از جمله هُندوراس به استقلال رسيدند. در اواخر قرن نوزدهم امريكا وارد اين منطقه شد و آن را به صورت غيرمستقيم تحت استعمار خويش درآورد. اين كشور در طول قرن بيستم دستخوش تحولات فراوان و كودتاهايى چند بود و امروزه به عنوان يكي از فقيرترين كشورهاي امريكاي مركزي مطرح است. هُندوراس با 112/492 كيلومتر مربع مساحت داراي جمعيت 6/5 ميليون نفري است كه پيش‏بيني مي‏شود تا سال 2025 اين جمعيت، از مرز 10/5 ميليون نفر نيز بگذرد. نژاد اكثريت مردم اين كشور، دو رگه سرخ و سفيد است و بيش از 97 درصد مردم مسيحي مي‏باشند كه غالب آن‏ها كاتوليك مذهبند. پايتخت اين كشور، تگوسيگالپا نام دارد و شهرهاي مهم آن عبارتند از لاسيبا، سان‏پدروسولا و چولوتكا. واحد پول هُندوراس لمپيرا است و زبان رسمي آن، اسپانيولي است. نظام حكومتي در هُندوراس، جمهوري چند حزبي با يك مجلس قانون گذاري است. پانزدهم سپتامبر سال روز استقلال و روز ملي اين كشور مي‏باشد.
 
كشور السالوادور، كوچكترين كشور امريكاي مركزي است و از روزگاران قديم، محل سكونت اقوام ماياوچيبچا بود. اين سرزمين در نيمه اول قرن شانزدهم به تصرف استعمارگران اسپانيايى درآمد و از سوي آن‏ها السالوادور ناميده شد چرا كه ورود آنها با روز تولد سالوادور مقدس هم‏زمان بود و به معناي نجات‏بخش مقدس مي‏باشد. اين منطقه سپس به مكزيك ملحق گرديد. در سال 1821 كل اين منطقه، از اسپانيا استقلال يافت و به صورت يك كشور مستقل فدراتيو در آمد. در نيمه قرن نوزدهم انگلستان به نفوذ در اين منطقه پرداخت و در اواخر همين قرن امريكا جاي‏گزين گرديد. قرن بيستم شاهد حكومت طولاني مدت نظاميان، در اين كشور بود كه با تلفات فراوان همراه بود. در اواخر قرن بيستم وقوع چند زمين لرزه شديد، همراه با تلفات و خسارات، باعث شد تا آرامش در اين كشور به دست آيد. السالوادور با بيش از 21 هزار كيلومتر مربع مساحت، در همسايگي هُندوراس و گواتمالا و در ساحل اقيانوس آرام قرار دارد. جمعيت اين كشور 6/3 ميليون نفر است كه پيش‏بيني مي‏شود تا سال 2025 تا 9 ميليون نفر بالغ گردد. پايتخت اين كشور، سان‏سالوادور مي‏باشد و از شهرهاي مهم آن دلگادو، سان‏ميگل و سانتاآنا قابل ذكر است. نژاد حدود 90% مردم السالوادور دو رگه سرخ و سفيد است و دين اكثر مردم، مسيحي است كه بيشتر آن‏ها كاتوليك مي‏باشند. زبان رسمي اسپانيولي است و زبان‏هاي بومي نيز رواج دارد. واحد پول اين كشور كولون مي‏باشد. نظام سياسي السالوادور جمهوري چند حزبي با يك مجلس قانون‏گزاري است. روز استقلال اين كشور در 15 سپتامبر به عنوان روز ملي نيز قلمداد مي‏گردد.
 
گواتمالا از كشورهاي امريكاي مركزي است كه در جنوب مكزيك قرار گرفته و با سه كشور السالوادور، هُندوراس و بليز همسايه است. مساحت گواتمالا 108/889 كيلومتر مربع و جمعيت آن حدود 11/5 ميليون نفر است كه از اين تعداد، بيش از 90 درصد آنان مسيحي و اكثريتِ كاتوليك هستند. پايتخت اين كشور، گواتمالا و اسكونيتلا، كستالتنانگو و مازاتنانگو از شهرهاي مهم آن مي‏باشند. پيش‏بيني مي‏شود كه جمعيت گواتمالا تا سال 2025 در حدود 20 ميليون نفر خواهد بود. زبان رسمي سكنه اين كشورْ اسپانيايى و نژاد اكثريت آن‏ها سرخ‏پوست است. گواتمالا يكي از تمدن‏هاي قديمي امريكا به شمار مي‏رود. پس از كشف قاره امريكا و استقرار اسپانيايى‏ها در امريكاي مركزي، گواتمالا بخشي از قلمرو مكزيك به شمار مي‏آمد. گواتمالا پس از 300 سال استعمار توسط اسپانيا در نيمه سپتامبر 1821م به استقلال رسيد. گواتمالا از جمله كشورهايي است كه بعد از استقلال، با كودتاهاي پي در پي مواجه بود و اين وضعيت تا اواخر قرن بيستم ادامه داشت.
 
شهر اسكندريه در سال 332 قبل از ميلاد توسط اسكندر مقدوني ساخته شد و پس از آن در طي سال‏هاي متمادي، محل علم و دانش و هنر بوده است. در اواخر قرن هجدهم به اشغال فرانسويان درآمد. اين شهر كه به وسيله يك كانال به رود نيل متصل مي‏شود و خود نيز در ساحل درياي مديترانه قرار دارد اهميتي تجاري نيز دارد. در اواخر قرن نوزدهم بار ديگراهميت و جايگاه اقتصادي اسكندريه باعث شد تا توجه دولت‏هاي انگليس و فرانسه به آن معطوف گردد. در سال 1880م پادشاه وقت مصر، نظارت مشترك فرانسه و انگليس بر امور مالي مصر را پذيرفت كه اين عمل باعث مخالفت و شورش مردم شد. توفيق پاشا ناچار شد دولتي مخالف منافع دولت‏هاي اروپايى بر سر كار آورد، ولي در نتيجه فشار بريتانيا و فرانسه، اين دولت منحل شد. در نيمه سپتامبر سال 1882، دولت بريتانيا كه از تجديد شورش مردم بيم‏ناك بود اسكندريه را تصرف كرد و در آن نيرو پياده نمود. فرانسه از پشتيباني از اين اقدام امتناع كرد و خود را كنار كشيد و بدين ترتيب، امور مصر تحت نظارت بريتانيا قرار گرفت.
 
با اوج‏گيري مخالفت‏ها با رژيم تزار، كه مشكلات ناشي ازجنگ جهانيِ اول به آن دامن مي‏زد، اعتصابات و شورش‏ها، كشور روسيه را فراگرفت، به صورتي كه تزار براي مقابله با اين وضعيت، دسته‏هايى از نيروهاي در جنگ را احضار نمود و مأموريت سركوب مردم رابه آن‏ها واگذار كرد، گرچه دراين ميان، بسياري از سربازان نيز به مردم پيوستند. اوج‏گيري مشكلات، باعث شد تا تزار براي فرونشاندن اعتراضات، به انحلال پارلمان روسيه موسوم به دوما بيانديشد. در نيمه مارس 1917م تزار نيكلاي دوم استعفا داد و دولت جديدي شكل گرفت. اين دولت با اعلام حكومت جمهوري در نيمه سپتامبر 1917، برنامه‏هاي اصلاحي را در دستور كار قرار داد اما از حل مسائل بنيادين، سر باز زد. حكومت جمهوري، چند ماه بيشتر به حيات خود ادامه نداد چرا كه با رسيدن لنين و يارانش و بر پا شدن انقلاب اكتبر، حكومت جمهوري شوروي سوسياليستي روي كار آمد.
 
عدنان مندرس نخست وزير پيشين تركيه در سال 1899م به دنيا آمد. او در رشته حقوق فارغ‏التحصيل شد و از جواني وارد فعاليت‏هاي سياسي شد. مندرس از اعضاي قديمي حزب جمهوري خواه خلق تركيه بود اما در سال 1945م به دليل اختلافات دروني از آن خارج شد. از اين رو در سال 1946، حزب دموكرات تركيه را تأسيس كرد و با پيروزي اين حزب در انتخابات عمومي تركيه، مندرس در سال 1950 به نخست‏وزيري رسيد. او كه با تبعيت از سياست‏هاي امريكا، نيروهاي نظامي براي جنگ كُره فرستاده بود، نارضايتي احزاب و روشن‏فكران در اين‏باره را به شدت سركوب كرد. مندرس در سال 1954م با پيروزي حزب دموكرات تركيه در انتخابات اين كشور، مجدداً به نخست‏وزيري دست يافت. مندرس به همراه نوري سعيد نخست‏وزير عراق از ايجاد كنندگان اصلي پيمان امريكايي بغداد موسوم به پيمان سنتو براي جلوگيري از نفوذ كمونيسم بود. وي در سال 1957م براي سومين بار به نخست‏وزيري رسيد و در اين دوره، تظاهرات ضد دولتي دانشجويان را كه خواهان انجام اصلاحات سياسي بودند، سركوب نمود. در اين زمان جمال گورسل، فرمانده نيروي زميني تركيه، لزوم انجام اصلاحات به منظور مهار مقاومت‏هاي مردمي به ويژه دانشجويان را به مندرس متذكّر شد كه با بي‏توجهي نخست‏وزير مواجه شد. بدين جهت در 27 مه 1960م، جمال گورسل كودتايي ضد دولتي به راه انداخت و سران مملكت را به محاكمه كشيد. مندرس در دادگاه به جرم سوء استفاده از اختيارات، زير پا گذاشتن قانون اساسي، قتل دانشجويان و ارتباط نامشروع به اعدام محكوم شد. وي شب قبل از اجراي حكم دست به خودكشي زد اما پزشكان او را از مرگ نجات دادند عدنان مُندرس‏سرانجام در پانزدهم سپتامبر 1961م در 62 سالگي به دار آويخته شد.
 
ویلیام الیور استون کارگردان ٬ نویسنده و تهیه کننده آمریکایی٬ به واسطه کارگردانی سری فیلمهایی که در مورد جنگ ویتنام ساخته شده بود به شهرت رسید و تا کنون دو بار موفق به دریافت جایزه اسکار گردیده.